- کم کم
- تدریجا
معنی کم کم - جستجوی لغت در جدول جو
- کم کم
- صدای کلنگ چاه کن هنگام چاه کندن یا نقب زدن، ریگ روان
- کم کم
- کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، رفته رفته، کیچ کیچ، نرم نرم، جسته جسته، آرام آرام، خوش خوشک، متدرّج، خوش خوش، پلّه پلّه، اندک اندک، خرد خرد، آهسته آهسته، نرم نرمک، تدرّج
- کم کم
- اندک اندک
- کم کم ((کُ کُ))
- ریگ روان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندک اندک کم کم، بتدریج: (کم کمک و ضع زنان تغییر کرد وان تطور در سخن تاثیر کرد)، (بهار)
دلیری کردن، تشدد کردن تغییر نمودن: تو نیز اکنون مکن محکم کمانی بدل یادآر مهر سالیانی. (ویس ورامین)
استواری کمان، زور آوری
کسی که کمانش استوار و سخت باشد سخت کمان، زور آور دلیر