جدول جو
جدول جو

معنی کم کم - جستجوی لغت در جدول جو

کم کم
صدای کلنگ چاه کن هنگام چاه کندن یا نقب زدن، ریگ روان
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
فرهنگ فارسی عمید
کم کم
کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، رفته رفته، کیچ کیچ، نرم نرم، جسته جسته، آرام آرام، خوش خوشک، متدرّج، خوش خوش، پلّه پلّه، اندک اندک، خرد خرد، آهسته آهسته، نرم نرمک، تدرّج
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
فرهنگ فارسی عمید
کم کم(کُکُ)
زعفران. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است. (فهرست مخزن الادویه) ، ریگ روان. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی ریگستان معرب قم گویند و معروف است. (آنندراج) ، قمقمه و کوزه و ابریق. (ناظم الاطباء). آفتابه. فارسی است و قمقم نوعی آوند معرب آن است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قمقم، سبو و کم کم که آوندی است معرب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کم کم(کُ کُ)
صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان). آوازکافتن نقب. (فرهنگ جهانگیری). آواز شکافتن زمین و نقب به کنج خانه. (آنندراج) (انجمن آرا). آواز شکافتن زمین و نقب. گم گم. (فرهنگ فارسی معین) :
به چارپارۀ زنگی به باد هرزۀ دزد
به بانگ زنگل نبّاش و کم کم نقاب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 56).
گنج پروردۀ فقرند و کم کم شده لیک
کم کم کنج سراپردۀ بالا شنوند.
خاقانی (از انجمن آرا).
، آواز کفش. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ فارسی معین) ، صدای در و مانند آن. (فرهنگ رشیدی). صدای در. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، صدای شمردن زر را نیز گفته اند و آن را کم کم آفتاب خوانند. (برهان).
- کم کم آفتاب، صدای شمردن زر. (ناظم الاطباء). صدای شمردن زر. (آنندراج). صدای شمردن پول (زر وسیم). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کم کم
اندک اندک
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
فرهنگ لغت هوشیار
کم کم((کُ کُ))
ریگ روان
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
فرهنگ فارسی معین
کم کم
تدریجا
تصویری از کم کم
تصویر کم کم
فرهنگ واژه فارسی سره
کم کم
اندک اندک، بتدریج، رفته رفته، متدرجاً
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ کَ)
بلادی است در اول ساحل دریا متصل به ارض چین و از قلمرو بلهر است. (از اخبار الصین و الهند ص 12)
لغت نامه دهخدا
(شَ خَ دَ)
دلیری کردن، کنایه از تشدد کردن. تغیر نمودن. سختگیری کردن:
تو نیز اکنون مکن محکم کمانی
بدل یاد آر مهر سالیانی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ کَ)
حالت و چگونگی محکم کمان. استواری کمان، کنایه از زورآوری. دلیری
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ کَ)
کسی که کمانش استوار و سخت باشد. سخت کمان، کنایه از زورآور و دلیر
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم کمک
تصویر کم کمک
اندک اندک کم کم، بتدریج: (کم کمک و ضع زنان تغییر کرد وان تطور در سخن تاثیر کرد)، (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری کردن، تشدد کردن تغییر نمودن: تو نیز اکنون مکن محکم کمانی بدل یادآر مهر سالیانی. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکم کمانی
تصویر محکم کمانی
استواری کمان، زور آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکم کمان
تصویر محکم کمان
کسی که کمانش استوار و سخت باشد سخت کمان، زور آور دلیر
فرهنگ لغت هوشیار